وی همچنین تصریح میکند که امام زمان قسم خورده است که پس از مقام معظم رهبری، هیچ روحانیی را سرپرست جامعه قرار ندهد:« بگذارید تا عرض کنم: بعد از رهبر معظم انقلاب- این خبر صحیح و یقینی است- امام علیه السلام قسم خوردهاند که دیگر هیچ روحانی را به عنوان سرپرست جامعه قرار نمیدهند.»[8] وقتی همه این سخنان را در کنار هم قرار میدهیم به نتیجه جالبی میرسیم!!!.مخصوصا در این مورد اخیر که این شخص به حضرت صاحب افترا و دروغ علنی می بندد با وجود اینکه حضرت فرموده اند قبل از سفیانی و صیحه هر کسی ادعای مشاهده و ارتباط کرد کذاب مفتر است.
مسئله دیگری که درباره عقیده آقای یعقوبی در مسئله ولایت فقیه مطرح میباشد این است که وی معتقد است ولایت فقیه نصبی بوده و امام زمان هرکس را مستقیما و بلاواسطه انتخاب کند، حق ولایت بر مردم داشته و در غیر این صورت ولایت هیچ کس مشروعیت نخواهد داشت. وی همچنین معتقد است اگر فقاهت ملاک ولایت ولی باشد مدعی ولایت، زیاد خواهد شد:«ولایت فقیهی که بخواهد بر فقاهت استوار باشد مدعیان زیادی خواهد داشت. ننه قمر هم هوس میکند و میگوید چرا آقا ولی فقیه باشد و من نباشم.»[9]
اگر نظریه وی درباره نصبی بودن ولایت فقیه در عصر غیبت را بپذیریم سئوالی که مطرح میشود این است که چه راهی برای تشخیص ولی فقیه منصوب از مدعی دروغین وجود دارد؟ و ما چگونه میتوانیم بفهمیم که امام علیه السلام چه کسی را منصوب فرموده است؟ بی تردید مقام ولایت داشته و مقام شامخی نزد مردم دارد. از این رو، تعداد کسانی که بر پایه عقیده وی مدعی این مقام خواهند شد، بسیار بیشتر از تعداد کسانی است که بر پایه نظریه رایج درباره ولایت فقیه، مدعی میشوند زیرا بر طبق نظریه رایج، تنها فقهاء و آن هم در صورتی که مورد تأیید مجلس خبرگان قرار بگیرند مدعی خواهند شد ولی طبق نظریه وی نه تنها فقها بلکه کودکان و جوانان و حتی چوبهای خشک هم، صلاحیت دارند که ولی فقیه شوند و به هیچ کس ربطی ندارد که امام زمان، حق خود را به چه کسی واگذار میکند. از این رو،تعداد ننه قمرهای مدعی ولایت و رهبری، بسیار بسیار بیشتر خواهد شد. هر کسی میتواند صبح از خواب برخیزد و ادعا کند امام علیه السلام مقام معظم رهبری را عزل و من را به عنوا ولی فقیه و رهبر جامعه منصوب نموده است(مانند مدعیان دروغین فعلی در عراق و افغانستان). و هیچ کس و یا حداقل همگان دسترسی به امام ندارند. تا از حقیقت ماجرا پرس جو کنند. تنها یک راه برای اثبات درستی یا نادرستی این ادعاها باقی میماند و آن هم رجوع به خود آقای یعقوبی است زیرا وی تصریح میکند که خداوند او را با این مقوله آشنا کرده و تا نگاه کند میتوان تشخیص دهد که جنس شخص مدعی، عادی است یا نه، و همچنین، مورد تایید و رای عالم ارواح میباشد یا نه[10] آیا درست است که مسئله رهبری جامعه را به نظرات مثل آقای یعقوبی گره زده و منتظر بمانیم تا جناب ایشان چه خبری ازسوی امام زمان علیه السلام برای ما میآورد؟!!!!
یکی از مسائلی که آقای یعقوبی مطرح میکند مسئله رجوع به امام زمان در عصر غیبت برای دریافت دستورات اسلام و احکام شرع است و این مسئله را بسیار طلب کارانه مطرح نموده و علوم مستحدثه را باید از خود امام علیه السلام پرسید ودلیل آن را نیز این میداند که حیطه این گونه مسائل حیطه حکومت است و حکومت زیر مجموعه فقه نمیباشد:« ای جوان ... تو باید بدانی که الان امام (ع) چه میخواهد شیعه تمام مایحتاج را از امام میگیرد... شیعه زندگیش را براساس خواست امام برپا میکند........ خب ایشان الان چه میخواهند؟...... خوب همان احادیث اهل بیت ماضی را میخواهند؟! صبر کن آقا، صبر کن مگر بارها در روایات نخواندهای که شیعه باید به دنبال امام حی باشد مثالش را هم سن الان برای شما میزنم فرض کنید شما در زمان امام رضا هستید چهار روز پیش امام رضا شهید شدند ........خب شما چکار میکنی؟ طبق احادیث میگویی من باید دنبال امام حی بگردم......و بگویم آقاجان آمدهام..............ببینم شما چه میفرمائید.......... خب ما در این زمان چه کار میکنیم؟! چرا آن خطیب به ما میگوید که ما .......کلی منابع فقهی داریم. ماشاءالله این همه فقیهه و متخصص داریم بیاییم بنشیم احکام و مسائل را از داخل آیات و احادیث به دست بیاوریم. مسائل مستحدثه را از داخل آیات و احادیث به دست بیاوریم. بنده عرض میکنم که ؟؟؟؟ دارید اشتباه میکنید. مسائل مستحدثه را باید از خود امام بپرسیم شاید بگوئید که آقا این را فقهاء میدانند عرض میکنم که این موضوع اصلاً مسئله فقهی نیست که شما دارید به فقها ارجاع میدهید و میگوئید که فقهاء میدانند. نه آقا این حرف چیست حیطه این موضوع. حیطه حکومت زیر مجموعه فقه است کدام آیه را داریم حالا اگر امام محبت میکنند و فقیهی را سرپرست جامعه قرار میدهند»[11] مسئله رجوع به امام حی از سوی آقای یعقوبی دو گونه مطرح میشود گاهی میگوید علمای ما باید به امام زمان رجوع کنند و حکم آن حضرت را برای ما بازگو کنند نه اینکه به روایا ت مراجعه کرده و از آنها حکم شرعی، استنباط کنند.« ای فقهای شیعه من زمانی شما را به فقاهت قبول میکنم که حجة المهدی باشید...... ما نمیخواهیم آیت خدا باشی، بیا برای من حجت المهدی باشد گمشده من مهدی است....... نمیخواهد حجةالاسلام باشی من نمیخواهم آقا. نمیخواهم اسلام را ، خودم از داخل کتابها پیدا میکنم من خودم میتوانم آن چیز را که مکتوب است تا حدی پیدا کنم. اگر اشتباه بود خودم در قیامت جوابش را میدهم شما یک بار رساله نوشتی کافی است بس است دیگر. بیا از این به بعد برای من حجة المهدی باش. بیا دست من را بگیر و مرا به سوی مهدی ببر. بیا جامعه را به سوی مهدی دعوت کن. چرا این کار را نمیکنند؟ ...... حرفتان این است که ای بابا چه کسی میتواند امام زمان را ببیند، امام زمان غایب است. نه عزیز من، شما خودتان را ضیعف و ذلیل میگیرید. شما دارید به خودتان و ما ظلم میکنید. بزرگترین ظلم را شما دارید به ما میکنید. امام موقعیت حجت را برای شما قرار داده، شما استفاده نمیکنید. بعد از شما، شیطان برزگترین ظلم را به ما میکند. دست بردارید. بیایید حجة المهدی باشید»[12] «من و شما باید به رهبر معظم انقلاب این طور بگوئیم: آقاجان! جانمان فدای شما، چشممان کف پای شما، نظر امام (ع) در مورد این موضوع چیست؟ من و شما باید از ایشان حکم امام را طلب کنیم. آقا جان فلان موضوع اجتماعی پیش آمده نظر امام (ع) چیست؟................رهبر معظم انقلاب را تحریک میکنیم. آقا جان ما از شما نظر امام را میخواهیم نکند نظر علماء را به ما بگوئید. نکند استنباط خودتان را به ما بگوئید. البته اگر ناچار شدید باشد باشد ولی ما از شما نظر امام را میخواهیم.»[13] آنچه باعث شده آقای یعقوبی به این باور برسد دو امر است نخست روایتی است که امام زمان در آن علماء را حجت خود بر مردم میدانند این حدیث چنین است:...............اما الموادت الواقعه فارجعوا فیها الی رواة حدیثنا فانهم حجتی علیکم و انا حجة الله.[14] معنای حدیث نیز چنین است: امام حوادثی که رخ میدهد در آنها به راویان حدیث ما رجوع کند پس به درستی آنها حجت من بر شما هستند و من حجت خدا بر آنها هستم.»
در حالی که وضعیت کنونی ما به استناد همین توقیع با وضعیت شیعیان زمان ائمه قبل فرق دارد و ما باید به فقها رجوع کنیم
آقای یعقوبی با استناد به این حدیث نتیجه گرفته است که جایگاه علماء، جایگاه حجة المهدی بوده و آنها میبایست مردم را به سوی مهدی راهنمایی کنند و احکام آن حضرت را برای شیعیان بازگو کنند.
دوم مقایسه وضعیت شیعیان امروز با وضعیت شیعیان در عصر امامان قبل است وی این مقایسه را این گونه باز گو میکند:« مگر بارها در روایات نخواندهای که شیعه باید به دنبال امام حی باشد مثالش را هم الان من برای شما میزنم فرض کنید شما در زمان امام رضا هستید، چهار روز پیش امام رضا شهید شدند. شما مثلاً 20 سال از عصر با سعادت امام رضا بهره بردی و یگانه دوران شدی از تمام عالمان حریم رضوی عالمتر شدی.............ولی چهار روز است که امام رضا شهید شدهاند خب شما چکارمیکنی؟ میگوئی طبق تعالیم، طبق احادیث من باید دنبال امام حی بگردم، به محضرشان بروم و بگویم آقاجان آمدهام خودم را تسلیم شما کنیم و ببینم شما چه میفرمائید درراه که داری به سمت منزل امام میروی، دوست شما، شما را میبیند و میگوید: آقای شاگرد اول علماء کجا میروید میگوئید میخواهم به پیشگاه امام حی بروم و خودم را عرضه کنم و بینم ایشان چه میفرمایند. ............میگوید. شما از همه عالمتر هستید. خب این همه حدیث آموختهاید مگر آنها غلط هستند؟ میگوئید نه، تمامش درست است خودم با چشم خودم دهان مبارک را دیدم با گوشم شنیدم بعضی جاها دستم را گرفتند و بردند و نشانم دادند بارها و بارها از ایشان دیدم و شنیدم میگوید خب منظورم همین است چرابه همان احادیث عمل نمیکنی؟ میگوئید خودشان فرمودندها باید سراغ امام حی برویم خودمان را به ایشان عرضه کنیم و ببینم ایشان چه میفرمایند خودمان را با ایشان منطبق کنیم شما اگر حدود 1200 سال پیش بودید چهار روز بعد از شهادت امام رضا این رفتار را میکردید یا نه؟! » [15] و همین مثال را درباره سایر امامان مانند امام صادق نیز تکرار میکند[16]
آقای یعقوبی مسئله رجوع به امام حی را به صورت عام مطرح کرده و از همگان میخواهد که در کارها و اعمال و رفتار خود به تبعیت از آثار (قرآن و حدیث) اکتفاء نکرده و رجوع به امام حی را در دستور کارخود قرار دهند و به صورت مفصل در جلسه ششم از سری جلسات "به سوی ظهور" و سخنرانی مورخ 8/2/1380 با عنوان تمسک به قرآن و حدیث یا تبعیت از امام حی[17] به این مسئله پرداخته است. وی در این سخنرانی برای اثبات این مسئله اگر تبعیت از آثار برای هدایت یافتن کافی نبوده به مثالهای متعددی از جمله وضعیت صحابه و ابن عباس و دیگران استناد کرده و شکل عمده آنها را عدم تبعیت از امام حی معرفی میکند سپس نتیجه گیری میکند که ما هم اگر بخواهیم فقط به تبعیت از آثار اکتفاء کنیم و به امام حی رجوع نکنیم به همان امری صحابه و ابن عباس گرفتار شدند گرفتار خواهیم شد.
در نقد این بخش از سخنان آقای یعقوبی تنها به ذکر چند نکته اکتفاء میشود
1-آقای یعقوبی حیطه مسائل مستحدثه را از دایره فقه خارج دانسته و آن را در دایره حکومت داخل کرده است و بعد طلب کاران میگوید چه آیهای در قرآن دلالت دارد که حکومت زیر مجموعه فقه است؟ بدون شک هر مسئلهای که درکتاب فقهی بحث میشود یک روزی جزء مسائل مستحدثه بوده است و اگر قرار باشد مسائل مستحدثه زیر مجموعه حکومت باشد نه فقه، برای فقه هیچ مسئلهای که قابل بحث در آن علم باشد باقی نخواهد ماند.
ثانیاً: چه فرقی بین نماز و روزه و حج و بین مسئله بانک داری و پیوند اعضاء و تمایز در کرات دیگر و وقت نماز در نواحی قطبی و جزایر اسکاندنیاوی و ......... است که آنها جزء مسائل فقهی هستند باید درحیطه فقه بحث شوند ولی اینها در حیطه حکومت داخل بوده و باید در حکومت بحث شوند؟! و اصلاً چه کسی متکفل بحث از مسائل حیطه حکومت است ایشان خواهد گفت. امام علیه السلام. سوال این است که مگر مسائل فقه غیر از این است؟ یعنی مگر کسی غیر از امام علیه السلام میتواند در مسائل فقهی به اظهار نظر بپردازد مگر فقیه که به این مباحث میپردازد، جز با هدف دستیابی به نظر امام علیه السلام، دراین مسائل وارد میشود؟! بلکه باید در همه مسائل به امام رجوع نمود. حال از ایشان میپرسیم آیا میتوان در عصر غیبت در همه مسائل امام علیه اسلام مراجعه نمود و نظر آن حضرت را جویا شد؟ آیا غیبت امام چنین اجارهای به ما میدهد؟ آیا این امر از اساس با فلسفه غیبت منافات ندارد؟ در این باره بعداً بحث خواهد شد.
2- جدا کردن فقه از حکومت و تفکیک بین آنها کار جدیدی است که آقای یعقوبی انجام داده و کسی تاکنون چنین عقیدهای نداشته است وی فقه را زیر مجموعه حکومت و نه حکومت را زیر مجموعه فقه میداند و میگوید هیچ آیهای در قرآن به این مسئله که حکومت زیر مجموعه فقه باشد، اشاره نکرده است.
ولی به نظر میرسد تفکیک بین فقه و حکومت از اساس اشتباه است زیرا حکومت به معنای حاکمیت ولی الهی براساس قوانین الهی است و قوانین الهی همان فقه است به عبارت دیگر فقه ؟؟؟؟؟؟ بایدها و نبایدهای دینی است که از سوی خدا وضع شده و توسط وجانشینان آن حضرت ابلاغ و اجراء میشود. دایره این تکالیف گستره وسیعی از افعال انسانی را شامل شده و بخشی از آن مربوط به تعامل مردم با حاکمان است بدون شک تعامل مردم با حاکمیت و تعیین نوع وظایف حاکمان و مردم در قبال همدیگر بر یک چهار چوب خاصی استوار است این چهار چوب به عنوان فقه سیاسی خوانده میشود. و اگر حاکم سیاسی جامعه معصوم باشد این توانایی را دارد که نحوه تعامل حاکمیت و مردم را در یک سامانه خاصی که به تعامل مردم و حاکمیت مربوط نمیشود نیز براساس دستورالهی تغییر کند بنابراین اگر بخواهیم از نگاه اول به مسئله رابطه حکومت و فقه نگاه کنیم حکومت زیر مجموعه فقه خواهد بود و لازم هم نیست به استناد قرآنی در این زمینه تمسک کنیم زیرا نفس شناخت تعریف فقه و حکومت و دایره وسعت هریک به خوبی بیانگر این نکته میباشد و کسی که به این مسئله نرسیده باشد در شناخت وی مشکلی وجود داشته و تعریف او از این دو مقوله با تعریفی که از این دو ارائه شد تفاوت دارد بنابراین تا روشن نکند که منظور وی از حکومت و فقه ؟؟؟؟؟؟ ما میتوانیم حرف او را درباره اینکه فقه زیر مجموعه حکومت است تصدیق یا رد نمانیم ولی طبق تعریف خودمان از این دو مقوله معتقدیم حکومت زیر مجموعه فقه است.
ولی اگر بخواهیم از زاویه دوم به مسئله نگاه کنیم فقه زیر مجموعه حکومت خواهد بود چون در ا ین نگاه، همه قوانین فقهی حتی آن بخش از آنها که مربوط به مسائل حکومتی نمیباشد از سوی حاکم اسلامی مشخص و وضع میشود هر چند درستتر این است که بگوئیم از این زاویه نیز فقه زیر مجموعه حکومت نبوده و زیر مجموعه حاکم است و حکومت با حاکم متفاوت است به عبارت دیگر حاکم الهی در نظامهای الهی دو قانون دارد که یکی از آنها ابلاغ پیامبر خداوند به مردم در همه امور حتی امور سیاسی است و دیگری حیثیت اداره جامعه بر طبق همان قوانین که خود از طرف خداوند آورده است این دو حیثیت گاهی در یک فرد جمع میشود و گاهی نیز چنین نیست یعنی قانونگذاری فردی و غیر حاکمیت و اداره جامعه بر طبق قوانین وضع شده در فرد دیگری تجلی میکند چنانکه در زمان طالوت پادشاه بنی اسرائیل چنین بود. یعنی پیامبر زمانه شخصی دیگر بوده و طالوت تنها فرمانروایی به عهده دانست.
خلاصه اینکه این بحث که حکومت زیر مجموعه فقه است یا فقه زیر مجموعه حکومت بحث دامنه دارو بی فایدهای است که هیچ نتیجه خاصی بر دو طرف بحث بار نمیشود تا مجبور شویم یک طرف را انتخاب کنم بنابراین معلوم نیست مرا آقای یعقوبی طلب کارانه میگوید باید مستندات قرآنی باری یک انتخاب یک طرف بیاورید. اساساً این بحث از پایه بی فایده است و قرآن در امور بی فایده وارد نمیشود.
3- چنانکه قبلاً اشاره شد دلیل عمده آقای یعقوبی برای لزوم مراجعه به امام زمان در عصر غیبت برای دریافت احکام، مسئله لزوم رجوع به امام زمان حی است وی با مقایسه عصر نیست با اعصار حضور امامان در گذشته نتیجه میگیرد که مردم عصر غیبت نیز مانند مردم اعصار گذشته باید به امام حی رجوع کنند.
ولی این مقایسه از اساس باطل میباشد. زیرا با شهادت یکی از امامان در عصر گذشته امام دیگری که رسماً در میان مردم حضور داشت جانشین ایشان میشدند. و شیعیان هم اگر مشکلی پیدا میکردند میدانستند باید به کجا مراجعه کنند. ولی با شهادت امام حسن عسکری، جانشین ایشان حضرت یعنی امام مهدی، از میان مردم غایب شدند و به حضور رسمی امام معصوم در میان مردم پایان دادند. بنابراین مردم دچار حیرت وسردرگمی شدند. و به این امر در احادیث مهدویت نیز اشاره شده است. امام جواد سلام الله علیه در جواب سؤالی درباره جانشیان پس از خود فرمودند: پسرم علی و پسر علی خواهد بود سپس به آرامی سر به زیر افکند و پس ار بلند کردن سر فرمود: بعداً حیرت و سرگردانی خواهد بود.[18] امام هادی علیه السلام نیز خطاب به ابی هاشم بن قاسم فرمودند: جانشین پس از من فرزندم حسن خواهد بود. چگونه است حال شما با جانشین جانشین من؟ ابوهاشم پرسید مگر چه وضعیتی پیش میآید؟ امام فرمودند: به خاطر اینکه شما او را نخواهید دید و حتی بردن نام وی برای شما روا نمیباشد[19].این حدیث به خوبی گویایی این است که با امامت حضرت مهدی وضعیت شیعیان عوض شده و دیگر مثل سابق نخواهد بود یعنی اگرتا قبل از این، امامی از دنیا میرفت شیعیان میدانستند چه وظیفهای دارند اما با وفات امام حسن عسکری وضعیت به کلی دگرگون شده و شیعیان دچار شده و شیعیان دچار حیرت و سر در گمی میشوند.بنابراین مقایسه وضعیت شیعیان عصر غیبت با وضعیت شیعیان در گذشته از اساس اشتباه است.
زیرا امام در عصر غیبت رسماً بین مردم حاضر نمیباشد. از این رو زمینه رجوع به امام حی نیز از بین میرود. یعنی راهی برای اینکه مردم رسماً خدمت امام رسیده و از حوائج خود سؤال کنند، وجود ندارد. در غیر این صورت غیبت بیمعنا خواهد بود. به عبارت دیگر معنا ندارد. در غیر این صورت غیبت بیمعنا خواهد بود. به عبارت دیگر معنا ندارد امام معصوم غایب باشد و در عین حال همه شیعیان بتوانند با امام ارتباط برقرار کنند. بنابراین اگر هم راهی باشد تنها برای بعضی افراد خواهد بود. و این راه هم با بسته شدن باب نیابت خاصه به طور کلی بسته شده است زیرا خود امام زمان از غیبت کبری به عنوان غیبت تامه[20] یاد کرده اند غیبت تامه در مقابل غیبت تا قصه به کار میرود. یعنی تا قبل از وفات علی بن محمد السمری نائب چهارم امام زمان، غیبت آن حضرت ناقص بوده و بعد از آن تامه شده است. و تنها چیزی که در زمان غیبت صغری باعث شده این غیبت به عنوان غیبت ناقصه قلمداد شود ارتباط مردم با حضرت مهدی از طریق نواب خاصه بوده است به عبارت دیگر در زمان غیبت کبری، هنوز راهی برای دستیابی به امام و سؤال از احکام دین وجود داشت که با مرگ نائب چهارم این روزنه کوچک نیز بسته شده و غیبت، تامه شده است، بنابراین این درخواست آقای یعقوبی که من از علماء و رهبر معظم انقلاب میخواهم حکم امام زمان را برای من بیان کنند اگر چه به ظاهر زیبایی میآید ولی در واقع درخواستی ناشدنی بوده و بیشتر جنبه تخریب دارد تا اصلاح و دلسوزی.
مسئله دیگری که در نقد عقیده آقای یعقوبی مبنی بر لزوم رجوع به امام حی در عصر غیبت قابل دقت بوده این است که همین مسئله در زمان امام صادق و توسط آن حضرت مطرح شده است امام صادق در گفتار خود وظیفه شیعیان عصر غیبت را نه رجوع به امام حی بلکه رجوع به آثار و تبعیت از آنها معرفی میکند عبدالله بن سنان میگوید من به همراه پدرم بر امام صادق وارد شدیم آن حضرت فرمود: حال شما چگونه خواهد وقتی که در وضعیتی قرار بگیرد که امام هدایتی را ببینند و .........پدرم پرسید:وقتی چنین شد ما چه کار باید بکنیم حضرت فرمود: ..........بر آنچه که دردستان میباشند پاییند باشید یا امر بر شما آشکار شود[21]. همچنین ابان ین تغلب نقل میکند.امام صادق فرمودند: زمانی خواهد آمد که مردم دچار سبطه میشوند........راوی میگوید به امام عرض کردم سبطه چیست؟آن حضرت فرمودند: فترت و غیبت امام تان راوی میگوید به امام گفتم: در این دوران وظیفه ما چیست؟ فرمود: بر همان وضعیتی که بودید بمانید تا خداوند ستاره شما را آشکار کند[22]. این حدیث قطعاً درباره دریافت احکام از امام معصوم سخن گفته و وضعیت شیعیان عصر غیبت را از این جهت روشن میکند و هیچ ربطی به مسائل سیاسی و مانند این امور ندارد زیرا امام صادق در این حدیث دوران سبطة به دورانی که علم در آن همچون مار در زمین فرو میرود توصیف نموده است. از این ویژگی، ؟؟؟؟؟؟؟ میشود موضوع سخن امام صادق دراین حدیث، تصیین وظیفه شیعیان عصر غیبت درباره پایبندی به احکام دین بوده است.
[8] - چهل شب با کاروان حسینی، ص 148
[9] - چهل شب با کاروان حسینی، ص 148
[10] - آقا ( مقام معظم رهبری) را به خاطر آن جنبه و معنای دوم قبول دارم چون تاییدات را از ورای عالم ارواح در مورد ایشان میبینم. خداوند ما را تا حدی با این مقولهها و این جنسیت ها آشنا کرده است تا نگاه میکنیم فوری مشخص میشود که این جنس، عادی نیست.
چهل شب با کاروان حسینی، ص 114.
[11] - نظام عالم، جلسه 8، ص 17
[12] - نظام عالم، جلسه 10، ص 13.
[13] - نظام عالم، جلسه7، ص 10.
[14] - طبرسی، الاحتیاج، ج2، ص 283، دار النعمان.
[15] - نظام عالم، جلسه8، ص 17.
[16] -به سوی ظهور، جلسه6، ص 4.
[17] - چهل شب با کاروان حسینی، ص 232-245
[18] - .........قلت لابی جعفر محمد بن علی الرضا علیها السلام: من الخلف بعدک؟ فقال: ابنی علی و ابن علی، ثم اطرق ملیاً ثم رفع رأسه، ثم قال: انها ستکون حیرة ....
نعمانی، کتاب الغیبة، ص185، انتشارات: مکتبه الصدوق، طهران.
[19] - ............. عن ابی هاشم داود بن القاسم الجعفری، قال: سمعت ابا الحسن العسکری علیه السلام یقول: الخلف من بعدی الحسن فکیف لکم بالخلف من بعد الخلف؟ فقلت: ولم جعنلی الله فداک؟ فقال: لانکم لا ترون شخصه و لا یحل لکم ذکره باسمه........
شیخ طوسی، کتاب الغیبه، ص202، چاپ اول، انتشارات موسسه المعارف الاسلامیه،
[20] - ...... یا علی بن محمد السمری اعظم الله احر اخوانک فیک ....... و لا توص الی احد فیقوم مقامک بعد و فاتک فقد وقعت الغیبه التامر......
شیخ طوسی، کتاب الغیبة، ص395،چاپ اول، انتشارات موسسه المعارف الاسلامیه.
[21] - ............ فکیف انتم اذا صبرتم فی حال لا ترون فیها امام هدی........فقال له ابی: اذا وقع هذا لیلاً فکیف نصیع؟ فقال: .........اذا کان ذلک فتمسکوا بما فی ایدیکم حتی یتض لکم الامر
صدوق کمال الدین، باب 33، حدیث 40.
[22] - ...........عن ابان بن تعلب قال: قال امی ابوعبدالله علیه اسلام: یاتی علی الناس زمان یصیبهم فیه سبطة .........قلت و ما السبطه؟ قال: الفتره و الغیبه لامامکم......قلت؟ فلیکف نصنع فیما بین ذلک؟ فقال: کونوا علی ما انتم علیه حتی یطلع الله نجمکم.
صدوق، کمال الدین ، باب 33، حدیث 41.